آزمون آنلاین درس 7 فارسی نهم

1

گر منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور

2

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان، غم مخور

3

هان، مشو نومید چون واقف نهای از سّر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور

4

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائمًا یکسان نباشد حال دوران، غم مخور

1

سعدی – فردوسی

2

عّطار – نظامی

3

حافظ – سعدی

4

باباطاهر – جامی

1

اگرچه همۀ روزهای زندگی مطابق خواستۀ ما نیست، اما چون دائمًا اوضاع زمانه یکجور نیست غم مخور.

2

اگر مدت کوتاهی روزگار با ما سازگاری نداشت، چون اوضاع زمانه همیشه یکسان نیست غمگین مباش.

3

در میان روزهای زندگی فقط مدت کوتاهی بر وفق مراد انسان میگذرد، بهخاطر نوسان روزگار نباید غمگین باشی.

4

زندگی ما گاهی برخالف میل و گاهی موافق خواستۀ ماست، اما چون احوال روزگار در تغییر است غم مخور.

1

مپیچ از ره راست بر راه کج چو در هست حاجت به دیوار نیست (منحرف نشدن)

2

سعدیا راست روان گوی سعادت بردند راستی کن که منزل نرسد کجرفتار (سبقت گرفتن)

3

چو ما را به دنیا تو کردی عزیز به عقبی همین چشم داریم نیز (انتظار داشتن)

4

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور (بیقرار بودن)

1

یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور

2

ای دل غم دیده، حالت به شود، دل بد مکن وین سر شوریده، بازآید به سامان غم مخور

3

دور گردون، گر روزی بر مراد ما نرفت دائمًا یکسان نباشد حال دوران، غم مخور

4

هان مشو نومید! چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده، بازیهای پنهان، غم مخور

1

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور

2

ی دل غمدیده، حالت به شود، دل بد مکن وین سر شوریده، باز آید به سامان غم مخور

3

دور گردون، گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائمًا یکسان نباشد حال دوران، غم مخور

4

هان مشو نومید! چون واقف نهای از سّر غیب باشد اندر پرده، بازیهای پنهان، غم مخور

1

سعدی شیرین سخن گفت به فصل بهار...

2

ز نوای مرغ یاحق، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن، چه خوش است شهریارا!

3

پروین، چگونه جامه تواند برید و دوخت آن کس که نخ نکرده به یک عمر سوزنی

4

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود که بخشش ازلش در می مغان انداخت